به گزارش تیترخزر در سکوت سنگین بیمارستان طالقانی چالوس، بانویی جوان از اهالی کشکسرا نوشهر، آرام آرام از زندگی فاصله گرفت. زینت دومنجیری، ۳۸ ساله، به دنبال خونریزی مغزی ناشی از تومور، دچار مرگ مغزی شد. اما آنچه این پایان را به آغازی بدل کرد، تصمیمی بود که خانوادهاش با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از ایمان گرفتند؛ تصمیمی برای بخشیدن زندگی از دل مرگ.
در اتاق مشاوره، پدر زینت با صدایی لرزان گفت: «دخترم همیشه میگفت اگر روزی رفت، دوست دارد ردّی از خودش بگذارد. حالا که رفته، بگذار ردّی از زندگی در جان دیگران بماند.» مادرش، با چادری که از اشک خیس شده بود، آرام زمزمه میکرد: «زینت، زینت جانها شد...»
این یازدهمین اهدای عضو در سال جاری در مراکز درمانی دانشگاه علوم پزشکی مازندران بود. اما هر بار که خانوادهای چنین تصمیمی میگیرند، انگار جهان دوباره متولد میشود. این خانواده، با دل کندن از عزیزشان، به چندین خانواده دیگر امید دادند.
در لحظهای که مرگ، بیصدا در گوش جان زمزمه میکرد، خانواده دومنجیری با صدای بلند زندگی را فریاد زدند. آنها نه فقط اعضای بدن دخترشان را اهدا کردند، بلکه ایمان، عشق و انسانیت را به جریان انداختند.
یکی از خواهران زینت گفت: «وقتی گفتند مغز زینت دیگر کار نمیکند، انگار زمان ایستاد. اما وقتی شنیدیم میتوانیم اعضایش را اهدا کنیم، فهمیدم که زمان دوباره جاری میشود؛ اینبار در رگهای کسانی که منتظر نفس کشیدناند.»
اعضای زینت به بیمارستان امام خمینی(ره) تهران منتقل شد تا در بدن بیماران چشمانتظار، دوباره زندگی کنند. قلبی که در نوشهر ایستاد، حالا در تهران میتپد. کبدی که خاموش شد، حالا روشنایی را به جان دیگری بخشیده است.
اگرچه پزشکی در این مسیر نقش دارد، اما تصمیم نهایی را دلهایی میگیرند که از جنس نورند. خانوادههایی که در تاریکی، چراغی برای دیگران روشن میکنند.
در پایان، پدر زینت به آسمان نگاه کرد و گفت: «زینت نرفت، او حالا در چندین تن نفس میکشد. او حالا در قلبهایی میتپد که حتی نامش را نمیدانند. اما ما میدانیم؛ زینت، زینت جانها شد.»
این گزارش، تنها روایت یک اهدای عضو نیست؛ روایتی است از ایمان، ایثار و خانوادهای که با دل کندن، جان بخشیدند.
ارسال دیدگاه